جدول جو
جدول جو

معنی پیوند یافتن - جستجوی لغت در جدول جو

پیوند یافتن
(یَ نَ ءَ)
پیوند خوردن. پیوندیدن
لغت نامه دهخدا
پیوند یافتن
اتصال یافتن متصل شدن: پیوند یافتن جان مردم بعالم روحانی، پیوند خوردن (درخت یانسوج حیوانی)، بهم پیوستن قطعات شکسته ظرف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیوند ساختن
تصویر پیوند ساختن
وصلت کردن، خویشی و قرابت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیوند گرفتن
تصویر پیوند گرفتن
قبول پیوند کردن، پیوند پذیرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیوند داشتن
تصویر پیوند داشتن
پیوستگی داشتن، دارای پیوند بودن
فرهنگ فارسی عمید
(یَدْیْ)
متصل شدن. اتصال یافتن:
دیگر نرود به هیچ مطلوب
خاطر که گرفت با تو پیوند.
سعدی.
، جوش خوردن استخوان و جز آن، بهم پیوسته شدن قطعات شکستۀ ظرف بلورین یا چینی و جز آن:
زخم شمشیر غمت را ننهم مرهم کس
طشت زرینم و پیوند نگیرم به سریش.
سعدی.
، پیوند خورده شدن درخت یا گیاه و جز آن
لغت نامه دهخدا
(یَ تَ)
پیوند کردن، متحد شدن. به هم آمدن. پیوستگی کردن:
نباید مهان سپه سربسر
که پیوند سازند با یکدگر.
اسدی.
، زناشوئی کردن. مواصلت کردن. خویشی کردن: و عادت ملوک فرس و اکاسره آن بودی که از همه اطراف چون چین و... دختران ستدندی و پیوند ساختی و هرگز هیچ دختر بدیشان ندادندی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 97)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ وَ تَ / تِ)
پیوندخورده. ارتباط و اتصال و پیوستگی یافته
لغت نامه دهخدا
متصل شده مرتبط گشته، پیوند خورده (درخت یانسوج حیوانی)، بهم پیوسته (قطعات شکسته کاسه)
فرهنگ لغت هوشیار
متصل شدن اتصال یافتن: دیگر نرود بهیچ مطلوب خاطر که گرفت با تو پیوند. (سعدی)، جوش خوردن استخوان و جز آن، پیوند یافتن درخت یانسوج حیوانی، بهم پیوسته شدن قطعات شکسته ظرفی بلورین یا چینی و جز آن: زخم شمشیر غمت را ننهم مرهم کس طشت زرینم و پیوند نگیرم بسریش. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
پیوند کردن، زناشویی کردن وصلت کردن: عادت ملوک فرس واکاسره آن بودی که از همه اطراف چون چین و... دختران ستدندی و پیوند ساختی و هرگز هیچ دختر بدیشان ندادندی. یا پیوند با یکدیگر (بیکدیگر)، با هم متحد شدن دست بیکی کردن: نباید مهان سپه سر بسر که پیوند سازند با یکدگر. (گرشا. لغ) یا پیوند بخون با کسی. وصلت کردن بااو خویشاوندی سببی یافتن باوی: چو پیوند سازیم با او بخون نباشد کس او را بید رهنمون. (شا. بخ 2429: 8)
فرهنگ لغت هوشیار
اتصال داشتن ارتباط داشتن: از دو بیرون نبود یاخواست جنباننده بر سبیل فاعلی یافت وی بود یا یافت چیزی که بوی پیوند دارد و وصف بود
فرهنگ لغت هوشیار